سلام[گل]
جان را گرفت بر سر دست و زمين گذاشت
وقتي قدم به معبر باريك مين گذاشت
مي رفت غرق آتش و آهسته مي شكافت
شب را كه در ميانه ي راهش كمين گذاشت
او بود و پيكري كه هزاران شيار زخم
دنبال سينه خيز تنش بر زمين گذاشت
او بود و سينه اي كه خدا در ميان آن
قد هزار دشت دل آتشين گذاشت
گل هاي سرخ زخم تنش ناگهان شكفت
وقتي كه روي مين قدم آخرين گذاشت
روي تنش ستون حركت كرد و بعد از آن
تاريخ در ادامه ي او نقطه چين گذاشت…
موفق وکربلايي باشيد[گل]